نمخوام فاز الکی بردارم
ولی خب.. کاش یکی بیاد باخبرم کنه از یکی دو تا اتفاق خوب تو آینده ک ب امید اونام ک شده ادامه بدم و از نفس نیفتم..
ترجیحا خدا..
نمدونم چرا
ولی دلو دماغم هیچ جوره ب نوشتن نمیره
( سیگار بعدی را روشن میکند )
هنوزم
وقتی گوشی میگیرم، یه دلخوشی شیرین بچگونه ته دلم میشینه
گوشی قبلیم دو سال و یه ماه موند پیشم.. امیدوارم این کمتر بمونه.. ینی اونقدی پول داشه باشم ک بتونم زودتر عوضش کنم :)
اومده نوشته " بعد از دوس داشته شدن توسط کسی که دوسش داری عوض کردن نواربهداشتی خونی تو گرمای ظهرِ تابستون و گذاشتن نوار تمیز بهترین حسِ دنیاست :))) "
صرف نظر ازین ک گور پدر لایک و فیو و *س لیسای نر ، ولی واقعا سوال پیش میاد
حقیقتا با این وضع از ریدن ب مرز های نزاکت و صراحت ، صحیحه ک نبود خواستگار رو ب عضو نداشته ت بگیری؟
+ چرا کشتیش؟
- آقای قاضی آخه نصف قیف بستنی رو کامل پر نکرده بود از نصف قیف به پایین فقط نون خالی بود
+ بیا برو تو باسنم بااااو. فقط مونده بود ب علم حقوق گه بزنین
[ مادر مجرم را به مشهد میفرستد ]
امروز عصبانی بودم
چقد خوبه بلاگ.. کاش روز تولدم یه عالم آدم رنگارنگ تو وبم رفت و آمد داشته باشن و کمکم کنن زندگی مجازیم پر از آدمایی باشه ک ذوق نوشتن دارن و حوصله خوندن
نزدیکه.
با خود بگو نبودنم از یاد میرود
من هم ب یاد نبودنت کمی زار میزنم