روزمرگی های شیخ

برای شادی روحم ؛ برای آن که نمیرم

روزمرگی های شیخ

برای شادی روحم ؛ برای آن که نمیرم

اساس لذت وبلاگ به ملاقات و حضور مجازی آدماییه که نمیشناسن همو ؛ ولی به هم خوبی میکنن و آرامش میدن از دور ؛ بی منت و بی دریغ
حالا به هر طریقی.
من اسمشو میذارم آرامش مجازی
اومدم پی آرامش مجازی
اگر فک میکنی با خوندنت حالم خوب میشه، مشتاقم به تشرف
یه چیزایی هم خودم مینویسم این کنج ؛ که ینی زنده م ؛
اگر خوندنشون حالتو عوض میکنه، قدمت همیشه روی چشم

شیخ / آخرین فروردین سده ۱۴ هجری شمسی

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

..

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۳:۴۳ ق.ظ | | ۰ نظر
اومده براش انتخاب رشته کردم احتمال سراسری شهرستانشم وجود نداره حتی شبانه! اون وق تهش ب جا تشکر ، زده رو شونه م میگه میرم آزاد ولی دستم زودتر از تو بند میشه بدو تا برسی 
روزی ک رو پای خودم ایستادم و ریدم ب تو و مال باد اورده بابات ، بک میدم این حرفتو بچه ارگانیک

نمیگذره..

چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۴ ب.ظ | | ۰ نظر

نمخوام فاز الکی بردارم

ولی خب.. کاش یکی بیاد باخبرم کنه از یکی دو تا اتفاق خوب تو آینده ک ب امید اونام ک شده ادامه بدم و از نفس نیفتم.. 

ترجیحا خدا..

دل و دماغ

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۲۲ ب.ظ | | ۰ نظر

نمدونم چرا 

ولی دلو دماغم هیچ جوره ب نوشتن نمیره

( سیگار بعدی را روشن میکند )

گوشی!

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۳ ق.ظ | | ۰ نظر

هنوزم

وقتی گوشی میگیرم، یه دلخوشی شیرین بچگونه ته دلم میشینه

گوشی قبلیم دو سال و یه ماه موند پیشم.. امیدوارم این کمتر بمونه.. ینی اونقدی پول داشه باشم ک بتونم زودتر عوضش کنم :)

تن ها

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۲ ق.ظ | | ۰ نظر

تنهایی

تنهایی

تنهایی!..

گلایه شیخ از اوضاع شخمی شبکه های اجتماعی

دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۳۰ ب.ظ | | ۱ نظر

اومده نوشته " بعد از دوس داشته شدن توسط کسی که دوسش داری عوض کردن نواربهداشتی خونی تو گرمای ظهرِ تابستون و گذاشتن نوار تمیز بهترین حسِ دنیاست :))) "


صرف نظر ازین ک گور پدر لایک و فیو و *س لیسای نر ، ولی واقعا سوال پیش میاد

حقیقتا با این وضع از ریدن ب مرز های نزاکت و صراحت ، صحیحه ک نبود خواستگار رو ب عضو نداشته ت بگیری؟

عدالت در وقت اضافه

شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۲ ق.ظ | | ۲ نظر

+ چرا کشتیش؟

- آقای قاضی آخه نصف قیف بستنی رو کامل پر نکرده بود از نصف قیف به پایین فقط نون خالی بود

+ بیا برو تو باسنم بااااو. فقط مونده بود ب علم حقوق گه بزنین

[ مادر مجرم را به مشهد میفرستد ]

19

چهارشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ق.ظ | | ۳ نظر

امروز عصبانی بودم

بخاطر یه کلمه ک از دهن یه آدم بیشعور درومد : قبر بابات
هیچی بش نگفتم
بخاطر زن یه آدم بیشعور دیگه 
زنش گف از چهارشنبه ، شبا خونه نمیاد
ازم خواس ببینم کجا میره شب
و من ب کمک اون بیشعور اولیه نیاز دارم برا این کار..

تیکه سیاهش اونجا بود ک زنه گف بچه وابستشه سراغشو میگیره منم تنهایی میترسم شبا..

18

چهارشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۲ ق.ظ | | ۲ نظر

چقد خوبه بلاگ.. کاش روز تولدم یه عالم آدم رنگارنگ تو وبم رفت و آمد داشته باشن و کمکم کنن زندگی مجازیم پر از آدمایی باشه ک ذوق نوشتن دارن و حوصله خوندن

نزدیکه.

17

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۹ ق.ظ | | ۰ نظر

با خود بگو نبودنم از یاد میرود

من هم ب یاد نبودنت کمی زار میزنم