روزمرگی های شیخ

برای شادی روحم ؛ برای آن که نمیرم

روزمرگی های شیخ

برای شادی روحم ؛ برای آن که نمیرم

اساس لذت وبلاگ به ملاقات و حضور مجازی آدماییه که نمیشناسن همو ؛ ولی به هم خوبی میکنن و آرامش میدن از دور ؛ بی منت و بی دریغ
حالا به هر طریقی.
من اسمشو میذارم آرامش مجازی
اومدم پی آرامش مجازی
اگر فک میکنی با خوندنت حالم خوب میشه، مشتاقم به تشرف
یه چیزایی هم خودم مینویسم این کنج ؛ که ینی زنده م ؛
اگر خوندنشون حالتو عوض میکنه، قدمت همیشه روی چشم

شیخ / آخرین فروردین سده ۱۴ هجری شمسی

19

چهارشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ق.ظ | | ۳ نظر

امروز عصبانی بودم

بخاطر یه کلمه ک از دهن یه آدم بیشعور درومد : قبر بابات
هیچی بش نگفتم
بخاطر زن یه آدم بیشعور دیگه 
زنش گف از چهارشنبه ، شبا خونه نمیاد
ازم خواس ببینم کجا میره شب
و من ب کمک اون بیشعور اولیه نیاز دارم برا این کار..

تیکه سیاهش اونجا بود ک زنه گف بچه وابستشه سراغشو میگیره منم تنهایی میترسم شبا..
  • ۹۸/۰۴/۰۵

نظرات  (۳)

  • نباتِ خدا
  • ینی به زنش شک داره؟
    پاسخ:
    نه برعکس دقیقا

    تیکه ی سیاهش خیلی سیاه بود :/
    خوب شب کاری که نیست لابد زیر سرش بلند شدن والا:)

    خانومش حق داره شک کنه.
    پاسخ:
    هر کاری کردم متقاعدش کنم ک خبری نی ، نرفت زیر بار
    خودمم باورم نمیشد هی ته دلم ب خودم میگفتم خو داری گه میخوری :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">