عاشقی آواره ام در غربت چشمان تو
گریه پنهان کرده ام از حرمت چشمان تو
عطر تو را گرفته تن لحظه های من
صد باغ گل شکفته شده در هوای من
امشب تمام غربت خود را گریستم
شاید دل تو بسوزد برای من
من آن موج اشکم که بی اختیارم
خودم را به آغوش تو میسپارم
تو دریای من باش
به حسرت گذشته همه روزگارم
ز دیروزو امروز دلی خسته دارم
تو فردای من باش
محبوب من!
با این شعر ، آغاز میکنم نوشتن را برای تو!
باشد
که شاید..
هیچ ، بگذریم.. :)
- ۹۹/۰۱/۲۵
سلام
خودتون سرودید؟؟
خیلی رمانتیک بود👌👌ایول
باشد که محبوبتون هم این پست رو بخونه و ذوق مرگ بشه😁نه یعنی ذوق زده بشه😅