روزمرگی های شیخ

برای شادی روحم ؛ برای آن که نمیرم

روزمرگی های شیخ

برای شادی روحم ؛ برای آن که نمیرم

اساس لذت وبلاگ به ملاقات و حضور مجازی آدماییه که نمیشناسن همو ؛ ولی به هم خوبی میکنن و آرامش میدن از دور ؛ بی منت و بی دریغ
حالا به هر طریقی.
من اسمشو میذارم آرامش مجازی
اومدم پی آرامش مجازی
اگر فک میکنی با خوندنت حالم خوب میشه، مشتاقم به تشرف
یه چیزایی هم خودم مینویسم این کنج ؛ که ینی زنده م ؛
اگر خوندنشون حالتو عوض میکنه، قدمت همیشه روی چشم

شیخ / آخرین فروردین سده ۱۴ هجری شمسی

۳۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

آسیمه سر

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۳۸ ب.ظ | | ۰ نظر

آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان

دلخسته دیدمت در آوار خیس باران

وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی

من خود شکسته از خود در فصل نا امیدی

در برکه ی دو چشمت نه گریه و نه خنده

گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق هر گز نبرده بودم

پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

من با تو خو گرفتم از خنده ات شکفتم

چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم

در خلوت سرایم یک باره پر کشیدی

آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی

 

,,

آهنگ آسیمه‌سر را آنقدر نگاه داشتم تا یک صدای مناسب اجرا پیدا کنم 

و خوشحالم که این امانت را به صاحب اصلیش سپردم.*

 

*بابک بیات

سوغاتی آشنایی ها

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۴۴ ب.ظ | | ۳ نظر

ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم، ترسی نداشتیم؛

ترس، سوغات آشنایی هاست..*



* نادر ابراهیمی

امآن

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۱ ق.ظ | | ۱ نظر

امان از آن لحظه که فکر تو را نه چندان محترمانه از ذهنم بیرون کردم

و واقعیت پناهگاه و ملجاء امیدم شد..

و امان از این انتظار سر به فلک کشیده؛

که بیهوده منتظرم روزی کسی بیاید که خوب باشد و خوب حالم را خوب کند 

فارغ از سنگینی سکوت شب هایم، مینشینم و در قعر افکار خویش ، خصوصیاتش را تجسم میکنم؛

و نهایتا که ذهنم خسته تصور و تخیل شد، انتظاراتم را خلاصه میکنم :

" شبیه تو باشد کافیست " !..

امان و امان و

امان..

بارون و دلای تنگ

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۳ ق.ظ | | ۰ نظر

بارون که میباره ، حس میکنم بلند تر و بیشتر بهم فک میکنی

حس میکنم اگه اینجا بارونه، اونجام بارونه

حس میکنم دلتنگی آدما بیشتر امونشونو میبره

اصن دلتنگیو تعریف کن ببینم هنو یادته یا نه..

سسشعر

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۴۴ ب.ظ | | ۰ نظر

+ ایرنا :  ۸۵ درصد بازار تولید و فروش جوجه در اختیار یک مجموعه منتسب به بنیاد شهید قرار دارد

- راننده تاکسیا : اگه بدونیم بازار مافیای ملک شمال دست کدومشونه، پازل تکمیل میشه.



الان..

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۵۰ ق.ظ | | ۰ نظر

الان نیاز داشتم بش؛

که خودمو رها شده نبینم..

که دو تا نادون ، خر فرضم نکنن..


حسرت دیدن تو در دل من خواهد ماند

در پس خاطره هایت به خدا میپوسم

شیخ و آسیب شناسی علمی پایان نامه

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۰۳ ق.ظ | | ۲ نظر

در خبر است که روزی شیخنا _رفع الله مقامه_ در حالی  که طی طریق می کرد و سر مبارک در تلفن همراه فرو برده بود و خبر رویت هلال رمضان را برای جمله مریدان سند تو آل میکرد ، متوجه حضور یکی از مریدان شد که کنجی گزیده و به آسمان خیره همی گشته. پس از روی کرم احوالش بپرسید و مرید به خود همی آمد و پس از تحیت اذن شرح درماندگی خواست.

شیخ اوکی بداد و مرید گفت کتابی رها شده بر زمین یافتم و آگاه گشتم که پایان نامه ایست؛ پس تورق همی نمودم و به صفحه تقدیم رسیدم.

شیخ که دیتای موبایل خویش به منظور صرفه جویی در هزینه آف میکرد ، گفت: خب

مرید در حالی که دهانش خشک شده بود، گفت در آن صفحه نوشته شده بود " تقدیم به قفسه های کتابخانه "

شیخ در حالی که دستی به محاسن میکشید ، ذکر ساچ عه گود آیدیا با خویش تکرار همی کرد و مرید را امر بنمود تا آن دانشجوی نمونه را یافته ، به جمع شبانه شیخ و مریدان دعوت کند تا جملگی ازو کسب فیض نمایند. پس مرید چنین کرد.

موعد فوق الذکر رسید و جمع مریدان با پر و مرکب اضافه مهیای کتابت بودند.

شیخ پس از ذکر آفات تسامح در باب علم و لزوم آسیب شناسی علمی ، مریدان را به آزادگی و الگو برداری از دانشجوی رعنا دعوت همی کرد و تریبون به وی سپرد تا حکمت جمله تقدیمی برای حضار نقل نماید.

دانشجو که ضخامت شیشه عینکش برای مریدان حجتی بر همّ و غیرت علمی اش می نمود ، پس از تست میکروفون عرض کرد " والا اون بنده خدا تو انقلاب کارو دیر تحویل داد ولی گف یه چی تو صفحه تقدیمت می نویسم که ازم راضی باشی.. منم که بعد دفاع پایان نامه رو گم کردم ندیدم.. حالا چی نوشته بود؟ "

شیخ لختی تامل فرمود و سپس صابونی از عبای خویش برون آورد و به جوان دانشجو بداد و فرمود غسل یادت نره

مریدان در حالی که هنوز ملتفت نشده بودند و همچو بز نراقی به یکدیگر می نگریستند ، عاجزانه از شیخ تفسیر ماقال مسئلت نمودند؛ اما شیخ که خشمگین می نمود ، فرمود خفه شید. رحمة الله علیه.


بیاد افشین عزیز..

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ب.ظ | | ۰ نظر

یه ماجرای تلخ ناگزیرم

یه کهکشونم؛ ولی بی ستاره

یه قهوه که هر چی شکر بریزی،

بازم همون تلخی نابو داره..


اگه..

اگه یکی باشه منو بفهمه،

براش غرورمو به هم میزنم..

گریه که سهله؛ زیر چتر شونه ش

تا آخر دنیا قدم میزنم..

شاهد..

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ق.ظ | | ۲ نظر

این قضاوت احمقانه ای بود که افراد آرام و درونگرا را افرادی بی تفاوت و منفعل در رابطه میدانستم و افراد پر شر و شور و برونگرا را افرادی توانمند و فعال ؛

حال میدانم دو فنجان چای و دیوان کوچک حافظ ، چه عشق بازی هایی را شاهدند..


یار بیگانه نوازم!

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۰۵ ق.ظ | | ۱ نظر

به که گویم؟

چه بجویم؟

 که چه کرده غم تو به ما 

تو کجایی؟

چه نوایی؟

که کسی نشنیده تو را.. 

نیمه شب ها در خیابان 

عاشقی در زیر باران 

می نوازد مویه مهتاب 

یاد یارم در میان و

رنگ آواز بنان و

لغزش آرام من در خواب..